-
عید
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 21:34
سلام به همه دوستانه خوب وگلم !!!!!! عید همتون مبارک البته یکی نیست به این بزر گای این مملکت بگه اخه ادمای حسابی چرا این قدر مردم رو سر کار می ذارید...اخه چرا دو سه تا مقلد (البته همه انها محترم هستن)گفتن ۵شنبه عیده و بقیه...اخه این این چه بلایی که این دو سه ساله سر مردم ساده ایران میارن ان شاءالله به خوبی و خوشی تا...
-
یا علی
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 11:50
سلام به همه دوستای گلم می خواستم واسه شهادت حضرت علی یه شعر بنویسم اما هر چی گشتم واسه باوفاترین مرد روی زمین،واسه عادلترین خلیفه ی همه حکومت ها و از همه مهم تر بزرگترین بابای دنیاومهربون ترینشون هیچی نتونستم پیدا کنم... شهادت بزرگترین مرد جهان رو به همه تسلیت می گم........................... یا علی
-
ارزوی من و خدا
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 11:35
یه روز از خدا پرسیدم.خدایا ارزوت چیه سرشو انداخت پایین اروم سرشو بالا کرد دیدم داره اشک می ریزه... یه چیزی تو دلم خرد شد وقتی اشک خدا رو دیدم. بی اختیار اشک من هم روون شد با بغض گفتم: غلط کردم...!تا اینو گفتم دیدم لبخند زد... دستش رو گذاشت روی شونه من که یک دفعه تمام غم ها از دل و جانم پر کشید و رفت با یه لبخند که...
-
زندگی
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 21:38
نوشتن بر خاک اسان تر و بر سنگ سخت تر است باانگشت بر خاک می نویسه وبا تیشه بر سنگ نوشته های خاکی مهمان اولین نسیم است و نوشته های سنگی مهمان تمام تاریخ زندگی را بر خاک می نویسی یا بر سنگ!؟
-
دنیا
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1384 23:14
یزدان چو گل من می اراست دانست زفعل من چه خواهد بر خواست بی حکم او نیست هر گناهی که مراست بس سوختن قیامت از بهر چراست !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
پیمان خون
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1384 21:32
کرت جوان ۲۸ ساله که پس از مدت ها به زاد گاهش بر گشته بود ، رو به دوست قدیمی و چندین ساله اش کرد و گفت: هنری می خوام .....یک راز بزرگ را با تو در میان بگذارم ،اما می ترسم ان را فاش کنی هنری اخم کرد و گفت : چی میگی مرد .... من و تو نزدیک بیست ؟سال رفیقیم ...کی تا حالا من راز تو رو فاش کردم کرت با اینکه حق را به دوستش...
-
تولد تولد تولدم مبارک!!!
شنبه 9 مهرماه سال 1384 01:15
سلام سلام صد تا سلام ۱۶ سال پیش نیمه شب دختری خوشگل و تپل مپل به دنیا امد که اسمشو گذاشتن فرنوش این فرنوش خانم بر عکس وقت به دنیا امدن که گریه میکرد حالا داره لبخند میزنه چون خوشحاله خوشحاله که پدر مادری مهربان تراز فرشته ها داره خواهری که مث بارون مهربون و.خوبه داداش کو چولو های که شیرینن مث شکلات دوستای که خوبن...
-
مادر ترزا
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 10:48
:در انتهای حیات ما بدین سنجیده نخواهیم شد که چند مدرک دانشگاهی دریافت کرده ایم چه مقدار از مادیات دنیا برای خود اندوخته ایم چه کارهای بزرگی انجام داده ایم :سنجش ما بر این اساس خواهد بود که من تشنه بودم و تو مرا سیراب کردی من عریان بودم و تو مرا پوشاندی من بی خانمان بودم و تو مرا اسکان دادی تشنه ، ولی نه فقط تشنه اب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1384 16:31
دخترک خنده کنان گفت که چیست:راز این حلقه زر راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است به بر راز این حلقه که در چهره او این همه تابش رخشندگی است مرد حیران شده گفت : حلقه خوشبختی است، حلقه زندگی است. ...................................همه گفتند مبارک باشد دخترک گفت دریغا که مرا باز در معنی ان شک باشد سالها رفت و...
-
دنیا
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 02:16
دنیا سه چیز بیش نیست: ۱.به اجبار دنیا امدن ۲.با غم زیستن ۳.با ارزو مردن بچه ها اره اینجوریه .ما بدون اینکه بخوایم تو این دنیای که هر کس به .فکر خودشه پا گذاشتیم تا خودمون روشناختیم غم هامون اینقدر زیاد بوده که فرصتی واسه .شادی پیدا نمی کنیم و زمانی که معنای شاد بودن رو می فهمیم مرگ اینقدر به ما نزدیکه .که فرصته لمس...
-
گل سرخ من
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1384 23:38
شازده کوچولو رو به سوی گل سرخ ها گفت: شما زیبایید اما به خاطرتان نمی توان مرد گل سرخ من از همه شمل سر است. چون من فقط به او اب داده ام او را به زیر حباب بلورین گذاشته ام و به شکایت او به خواستای او و گاهی به سکوتش گوش داده ام .او گل سرخ من است نه شما
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 15:12
مردم می پرسند چرا در سوگ عزیزانت نمی گریی؟ ولی من ساکتم چون انها نمی دانند که من همه ی این غمها را در دلم جمع خواهم کرد ودر سوگ خود هنگام مرگ چنان قهقه ای مستانه ای سر خواهم داد که.............. ( ویکتور هوگو )
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 02:06
وقتی خواستم به راه عشق برم گفتن: گناه است وقتی به راستی سخن گفتم گفتن: دروغ است وقتی به ستایش رو اوردم گفتن: خرا فاتیست وقتی گریستم گفتن: کودکانه است وقتی خندیدم گفتن : دیوانه است حالا که هیچی نمیگم میگن: عاشقه!!!!!!!!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 01:20
از شبم خیر ندیدم که سحر نزدیک است کاش می شد که شبی را به شبم وصل کنم. سلام به همه دوستان .